۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه
۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه
پست بهاری!
خب شاید یه کوچولو دیر باشه، ولی خب در هر صورت گفتم هنوز فروردین تموم نشده یه پست بهاری هم بزنم که وبلاگم از حال و هوای زمستون در بیاد! معمولا اول سال تبریکات اینترنتی خودم رو به سمع و نظر دوستان میرسوندم ولی امسال به هر دلیلی نشد، دیگه گفتم لااقل اینجا یه چیزی بذارم P:
این مدت اولش که بعد از چند سالی بالاخره یه عید کامل رو خونه بودم (هر چند قرار بود نباشم ولی خب خدا رو شکر قسمت نشد ؛) )، بعدش هم یک هفتهای یه سری به مسابقات روبوکاپ ایراناپن زدم. جاتون خالی، خوش گذشت! هم چند تا از دوستها رو بعد از مدتی دیدم، هم چندتایی دوست جدید پیدا کردم. از جمله چند تا دوست پاکستانی که شب آخر رو هم به صورت اتفاقی باهاشون گذروندیم و کلی خندیدیم! یه مشت تبادل اطلاعاتم داشتیم از عادتهای غذایی گرفته تا مراسم ازدواج تو پاکستان؛ علیالخصوص در مورد این که چند بار تو این مراسم غذا میدن و کی خرجشو میده :)
خلاصه... این قسمتای خوبش بود! قسمتای بدشم یکی حالگیریای بود که از چند روزی قبل عید دوباره سراغم اومده و یکی هم حالگیری دانشگاه و تلاش فعلی من برای راحت شدن از شرش!!
البته این مدت کمی تا قسمتی هم مشغول امر قضاوت بودیم که هر چند از جهاتی حس خوبی داره و به طور کلی تجربهی خوبیه، اما علاوه بر دردسرهای طبیعی خودش و استرسی که این کار با خودش داره (که یه وقت اشتباه نکنی)، بعضی وقتا مجبور میشی در مورد دوستا و افراد نزدیک خودت تصمیمی بگیری که دلت نمیخواد... ولی خب چه میشه کرد؟!
خلاصه الان به صورت همزمان هم اتفاقات جالب و هیجانانگیزی در حال افتادنه و هم فشارها و استرسهای شدیدی سنگینی میکنه که هر کدومش تا حدی اون یکی رو خنثی میکنه و خلاصه ... الان خیلی حال خودمان را نمیفهمیم که آخر خوشحالیم یا ناراحت! ولی دلمان به طور کلی کمی ناخوش است و گرفته، امید که باری تعالی لطفی فرموده خرابکاریهای ما را باز هم ماستمالی کند باشد که از خجالت ایشان درآییم... البته اگر بتوانیم!
راستی تمامی بازخوردهای رسیده تا به این لحظه حاکی از اینه که این پارسیدورا ۱۴ ما چیز خوبی از آب درومده! P:
ویرایش: راستی اصل عکس هم از اینجاست.
این مدت اولش که بعد از چند سالی بالاخره یه عید کامل رو خونه بودم (هر چند قرار بود نباشم ولی خب خدا رو شکر قسمت نشد ؛) )، بعدش هم یک هفتهای یه سری به مسابقات روبوکاپ ایراناپن زدم. جاتون خالی، خوش گذشت! هم چند تا از دوستها رو بعد از مدتی دیدم، هم چندتایی دوست جدید پیدا کردم. از جمله چند تا دوست پاکستانی که شب آخر رو هم به صورت اتفاقی باهاشون گذروندیم و کلی خندیدیم! یه مشت تبادل اطلاعاتم داشتیم از عادتهای غذایی گرفته تا مراسم ازدواج تو پاکستان؛ علیالخصوص در مورد این که چند بار تو این مراسم غذا میدن و کی خرجشو میده :)
خلاصه... این قسمتای خوبش بود! قسمتای بدشم یکی حالگیریای بود که از چند روزی قبل عید دوباره سراغم اومده و یکی هم حالگیری دانشگاه و تلاش فعلی من برای راحت شدن از شرش!!
البته این مدت کمی تا قسمتی هم مشغول امر قضاوت بودیم که هر چند از جهاتی حس خوبی داره و به طور کلی تجربهی خوبیه، اما علاوه بر دردسرهای طبیعی خودش و استرسی که این کار با خودش داره (که یه وقت اشتباه نکنی)، بعضی وقتا مجبور میشی در مورد دوستا و افراد نزدیک خودت تصمیمی بگیری که دلت نمیخواد... ولی خب چه میشه کرد؟!
خلاصه الان به صورت همزمان هم اتفاقات جالب و هیجانانگیزی در حال افتادنه و هم فشارها و استرسهای شدیدی سنگینی میکنه که هر کدومش تا حدی اون یکی رو خنثی میکنه و خلاصه ... الان خیلی حال خودمان را نمیفهمیم که آخر خوشحالیم یا ناراحت! ولی دلمان به طور کلی کمی ناخوش است و گرفته، امید که باری تعالی لطفی فرموده خرابکاریهای ما را باز هم ماستمالی کند باشد که از خجالت ایشان درآییم... البته اگر بتوانیم!
راستی تمامی بازخوردهای رسیده تا به این لحظه حاکی از اینه که این پارسیدورا ۱۴ ما چیز خوبی از آب درومده! P:
ویرایش: راستی اصل عکس هم از اینجاست.
اشتراک در:
پستها (Atom)