۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه
۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه
۱۳۸۹ مهر ۱۳, سهشنبه
پارسیدورا... :)
بعد از مدتها بالاخره ما این نسخهی اول پارسیدورای خودمون رو منتشر کردیم، تا امیدی باشد در جهت شناخت بهتر فدورا به ملت! جاتون خالی پنجشنبه مراسم برگزار شد. و البته یک سری از دوستان هم خیلی خیلی منو شرمنده کردند و زحمت کشیدند اون همه راه رو تا مراسم اومدند. به طور خاص از دوستان اصفهانی و دوستان نه چندان لینوکسی از همین جا خیلی تشکر میکنم! حالا جای دیگه هم شاید تشکر کردم. خلاصه خیلی خجالتم دادند دوستان.
۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه
معرفی پلاگین local برای yum!
خب من که عادت دارم معمولا به برنامههای مدیریت نرمافزار فدورا بد و بیراه میگم! اخیرا دارم کم کم باهاشون یکمی رفیق میشم:) دیروز داشتم توی لیست پلاگینهای yum میگشتم یه پلاگین نظرم رو به خودش جلب کرد. پلاگین local!
تا حالا خیلیا پرسیدن که چطوری میشه توی فدورا یه مخزن داشت از همهی نرمافزارهایی که با yum داونلود و نصب میشه. با توجه به این که به صورت پیشفرض هم yum بعد از این که یه نرمافزار رو داونلود و نصب کرد بستهی داونلود شده رو پاک میکنه.
قبل از الان، راه حلی که پیشنهاد میکردیم معمولا به این شکل بود: اول توی فایل تنظیمات etc/yum.conf/ گزینهی keepcache رو ۱ میکنیم که بستهها بعد از نصب پاک نشند. بعد هر از گاهی بستههایی که توی نهانگاه (cache)! مخازن yum هستند رو کپی میکنید یه جا و یه مخزن ازشون میسازید.
اما با کمک این پلاگین، نیازی به هیچ کدوم از این کارا نیست. کافیه این بسته رو نصب کنید (و نیازی نیست تنظیماتی رو تغییر بدین). بعد از نصب، این پلاگین یک مخزن محلی از تمامی نرمافزارهایی که بعد از این روی سیستمون نصب میکنید میسازه به صورت خودکار و میتونید این مخزن رو جابهجا کنید یا بعدا ازش استفاده کنید. این مخزن به صورت خودکار به مخازن سیستمون اضافه میشه برای همین بعدا اگه بخواین یه نرمافزاری رو مجددا نصب کنید خود به خود به جای داونلود، از همین مخزن نصب میشه.
کلا به نظر میاد برای تمام کسایی که قبلا keepcache رو ۱ میکردن، نصب این پلاگین راه هم سادهتر و هم تمیزتریه. چقدر دیر دیدمش!
این پلاگین (افزونه؟) رو با دستور زیر نصب کنید:
نکته: تنظیمات این مخزن توی etc/yum.repos.d/_local.repo/ ذخیره میشن و خود مخزن هم تو این آدرس ساخته میشه:
تا حالا خیلیا پرسیدن که چطوری میشه توی فدورا یه مخزن داشت از همهی نرمافزارهایی که با yum داونلود و نصب میشه. با توجه به این که به صورت پیشفرض هم yum بعد از این که یه نرمافزار رو داونلود و نصب کرد بستهی داونلود شده رو پاک میکنه.
قبل از الان، راه حلی که پیشنهاد میکردیم معمولا به این شکل بود: اول توی فایل تنظیمات etc/yum.conf/ گزینهی keepcache رو ۱ میکنیم که بستهها بعد از نصب پاک نشند. بعد هر از گاهی بستههایی که توی نهانگاه (cache)! مخازن yum هستند رو کپی میکنید یه جا و یه مخزن ازشون میسازید.
اما با کمک این پلاگین، نیازی به هیچ کدوم از این کارا نیست. کافیه این بسته رو نصب کنید (و نیازی نیست تنظیماتی رو تغییر بدین). بعد از نصب، این پلاگین یک مخزن محلی از تمامی نرمافزارهایی که بعد از این روی سیستمون نصب میکنید میسازه به صورت خودکار و میتونید این مخزن رو جابهجا کنید یا بعدا ازش استفاده کنید. این مخزن به صورت خودکار به مخازن سیستمون اضافه میشه برای همین بعدا اگه بخواین یه نرمافزاری رو مجددا نصب کنید خود به خود به جای داونلود، از همین مخزن نصب میشه.
کلا به نظر میاد برای تمام کسایی که قبلا keepcache رو ۱ میکردن، نصب این پلاگین راه هم سادهتر و هم تمیزتریه. چقدر دیر دیدمش!
این پلاگین (افزونه؟) رو با دستور زیر نصب کنید:
yum install yum-plugin-local
نکته: تنظیمات این مخزن توی etc/yum.repos.d/_local.repo/ ذخیره میشن و خود مخزن هم تو این آدرس ساخته میشه:
/var/lib/yum/plugins/local/
۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سهشنبه
جشن روز آزادی نرمافزار اصفهان...
قبل از اصل مطلب، یک خبر این که آنطور که از شواهد برمیاد من همچنان یک ترم دیگه دانشجو هستم! P:
و اما بعد! من قصد داشتم ۴شنبه شب برم اصفهان که صبح برسم خونه و ظهر توی مراسم شرکت کنم. ولی ۴شنبه کلا همش اینور اونور بودم و اصلا حواسم به شلوغی هفته نبود و بلیط نخریدم. شب به این نتیجه رسیدم که جا نیست! این شد که صبح رفتم ترمینال و بلیط ۷ و نیم رو گرفتم. رفتم تو اتوبوس دیدم ۲تا خانم نشستن جایی که منم... خلاصه راننده فرمودند که چون فقط من بلیط ۷ونیم داشتم اتوبوس کنسل شده و ۸ راه میفتیم!
۸ راه افتادیم و بعد حدودا ۲ بود که رسیدم ترمینال کاوه. باز هم مثل همیشه تقریبا کل اتوبوس خالی شد، اما این بار یکمی وخیمتر! فقط من موندم و یکی دیگه. (کلا همیشه برام سواله که کسایی که از صفه سوار میشن میرن تهران برگشتنی کجا پیاده میشن؟! چرا اکثرا فوقش ۴-۵ نفر میمونن برا صفه؟!). ولی خب من چک کرده بودم قرار بود اتوبوس بره صفه. اون یکی ازم پرسید میره؟! گفتم باید بره! گفت به منم گفت که میرم. خلاصه نشست. یه ذره وقت بعد راننده اومد گفت چرا نشستین؟! گفتم صفه پیاده میشیم. گفت این اتوبوس که صفه نمیره و شروع کرد پیاده شدن. منم گفتم قراره بره و نشستم. اون یکی هم نشست. راننده چیزی نگفت و رفت. بعد یکی اومد بالا پرسید میره؟ اون یکی گفت به من که گفته میره! خلاصه ۲ تا دیگه هم سوار شدن. یه خورده نشستیم من داشتم آماده میکردم که دعوا کنم چی بگم! ولی راننده اومد سوار شد و ما رو برد صفه هیچیم نگفت :)
رسیدیم صفه دیدم دیره مستقیم رفتم جشن. جشن خوبی بود یه سری افراد رو هم که مستقیم ندیده بودم دیدم و یه سری دوستان قدیمی رو هم دیدم و یه سری دوستانم که اومده بودند ولی ندیدم! بعد از جشن هم با دوستان رفتیم پارک تا نصف شب... البته شارژ گوشیم تموم شده بود و من یکمی دیر به خونه خبر دادم که سالمم و یکمکی دعوا هم شدم! ؛)
یکی از نکات جشن، بروشورش بود. توش نوشته بود «مینت چهارمین سیستم عامل محبوب کاربران خانگی بعد از ویندوز و مک و اوبونتوه». آقا من این جمله رو دیدم گفتم بابا حالا ما هیچی نمیگیم این فدورای بنده خدا خیلی داره مظلوم واقع میشه. مونده بودم این جمله از کجا اومده! خلاصه با پیگیری از دوستان متوجه شدیم منبع سایت خود مینته. بعد هم اومدم توی اینترنت گشتم و هر جا که این مطلب پیدا میشه تهش برمیگرده به همون سایت مینت که ادعا کرده از ۲۰۰۶ تا حالا رتبهی چهارم رو داره ولی به هیچ جا استناد نکرده. و این خیلی جالبه!
اصولا با توجه به طبیعت آزاد سیستمهای لینوکس، راهی برای تخمین دقیق تعداد کاربرانش وجود نداره. همین مسئله در مورد توزیعهای لینوکس هم صادقه. مخصوصا که ممکنه چندین سیستمعامل داشته باشه. به طوری که الان تخمین میزان استفاده از لینوکس از ۱ درصد هست تا ۱۴ درصد! یکی از معدود جاهایی هم که آمار مقایسه توزیعهای مختلف رو میده سایت distrowatchه که البته اونم معیارش فقط تعداد بار کلیکهاییه که توی این سایت روی اسم اون توزیع میشه که عملا به درد نمیخوره. هر چند اون جا الان مدتیه فدورا دومه (یکی از حدسهای من اینه که مینتیها فدورا رو سیستم خانگی محسوب نمیکنن و کلا نادیده میگیرن!).
من جای دیگهای آمار خاصی ندیدم. در بین توزیعها هم حداقل تا جایی که من دیدم تنها توزیعی که یه سری آمار ارائه میده و راه بهدست اومدن اونها رو هم دقیقا توضیح داده (براساس تعداد آیپیهای یکتایی که به مخازن فدورا وصل میشند، که البته مشکلات خودش رو داره) فدوراست. تو این صفحه میتونید شرحش رو ببینین که تعداد کل اتصالهاش الان حدود ۲۴ ملیونه.
البته شنیدم اوبونتو قصد داره یه بسته توی لینوکسهاش (البته فکر کنم فقط توی نسخههای OEM به صورت پیشفرض میذاره) بذاره که مرتب یه علامت بدن به شرکت که من هستم. برای شمارش تعداد نسخههای OEM که بعد از فروش همچنان استفاده میشند. و البته این بسته توی مخازن اوبونتو خواهد بود و هر کسی میتونه نصبش کنه.
در هر صورت، یکی از نکاتی که اخیرا شدیدا توی این جشن و همچنین توی لاگهای تهران و اصفهان دیده میشه مظلوم واقع شدن بیش از حد فدوراست! اصلا آدم میگه فدورا یه جوری بهش نگاه میکنن انگار گفته ویندوز! ؛) من خیلی وقت بود که تصمیم گرفته بودم تبلیغ فدورا نکنم (به یک سری دلایل!) ولی دارم حس میکنم بنده خدا خیلی مظلوم واقع شده. خلاصه تصمیم دارم یکمی شروع به تبلیغم بکنم، و البته همزمان هم گیر داده به این برنامهی مدیر بستهی گرافیکی فدورا و یه ۵-۶ تا باگ گزارش کردم و امیدست که به زودی برای کاربرهای کمسرعت اینترنت دلچسبتر گردد! (و پشتیبانیش از مخازن تقسیمشده روی یه سری سیدی/دیویدیش هم اصلاح شد).
پست بعدیم هم احتمالا «چرا فدورا؟» خواهد بود (البته دقیقترش اینه: چرا من فدورا رو انتخاب کردم)
و در پایان، داریم برای برگزاری جشن(یا مراسم!) انتشار پارسیدورا آماده میشیم... هر چند فدورا ۱۴ بتا همین روزا منتشر میشه ولی خب! از نسخههای بعدی سعی میکنیم با تأخیر خیلی کمی نسبت به فدورا منتشر بشیم. :)
و اما بعد! من قصد داشتم ۴شنبه شب برم اصفهان که صبح برسم خونه و ظهر توی مراسم شرکت کنم. ولی ۴شنبه کلا همش اینور اونور بودم و اصلا حواسم به شلوغی هفته نبود و بلیط نخریدم. شب به این نتیجه رسیدم که جا نیست! این شد که صبح رفتم ترمینال و بلیط ۷ و نیم رو گرفتم. رفتم تو اتوبوس دیدم ۲تا خانم نشستن جایی که منم... خلاصه راننده فرمودند که چون فقط من بلیط ۷ونیم داشتم اتوبوس کنسل شده و ۸ راه میفتیم!
۸ راه افتادیم و بعد حدودا ۲ بود که رسیدم ترمینال کاوه. باز هم مثل همیشه تقریبا کل اتوبوس خالی شد، اما این بار یکمی وخیمتر! فقط من موندم و یکی دیگه. (کلا همیشه برام سواله که کسایی که از صفه سوار میشن میرن تهران برگشتنی کجا پیاده میشن؟! چرا اکثرا فوقش ۴-۵ نفر میمونن برا صفه؟!). ولی خب من چک کرده بودم قرار بود اتوبوس بره صفه. اون یکی ازم پرسید میره؟! گفتم باید بره! گفت به منم گفت که میرم. خلاصه نشست. یه ذره وقت بعد راننده اومد گفت چرا نشستین؟! گفتم صفه پیاده میشیم. گفت این اتوبوس که صفه نمیره و شروع کرد پیاده شدن. منم گفتم قراره بره و نشستم. اون یکی هم نشست. راننده چیزی نگفت و رفت. بعد یکی اومد بالا پرسید میره؟ اون یکی گفت به من که گفته میره! خلاصه ۲ تا دیگه هم سوار شدن. یه خورده نشستیم من داشتم آماده میکردم که دعوا کنم چی بگم! ولی راننده اومد سوار شد و ما رو برد صفه هیچیم نگفت :)
رسیدیم صفه دیدم دیره مستقیم رفتم جشن. جشن خوبی بود یه سری افراد رو هم که مستقیم ندیده بودم دیدم و یه سری دوستان قدیمی رو هم دیدم و یه سری دوستانم که اومده بودند ولی ندیدم! بعد از جشن هم با دوستان رفتیم پارک تا نصف شب... البته شارژ گوشیم تموم شده بود و من یکمی دیر به خونه خبر دادم که سالمم و یکمکی دعوا هم شدم! ؛)
یکی از نکات جشن، بروشورش بود. توش نوشته بود «مینت چهارمین سیستم عامل محبوب کاربران خانگی بعد از ویندوز و مک و اوبونتوه». آقا من این جمله رو دیدم گفتم بابا حالا ما هیچی نمیگیم این فدورای بنده خدا خیلی داره مظلوم واقع میشه. مونده بودم این جمله از کجا اومده! خلاصه با پیگیری از دوستان متوجه شدیم منبع سایت خود مینته. بعد هم اومدم توی اینترنت گشتم و هر جا که این مطلب پیدا میشه تهش برمیگرده به همون سایت مینت که ادعا کرده از ۲۰۰۶ تا حالا رتبهی چهارم رو داره ولی به هیچ جا استناد نکرده. و این خیلی جالبه!
اصولا با توجه به طبیعت آزاد سیستمهای لینوکس، راهی برای تخمین دقیق تعداد کاربرانش وجود نداره. همین مسئله در مورد توزیعهای لینوکس هم صادقه. مخصوصا که ممکنه چندین سیستمعامل داشته باشه. به طوری که الان تخمین میزان استفاده از لینوکس از ۱ درصد هست تا ۱۴ درصد! یکی از معدود جاهایی هم که آمار مقایسه توزیعهای مختلف رو میده سایت distrowatchه که البته اونم معیارش فقط تعداد بار کلیکهاییه که توی این سایت روی اسم اون توزیع میشه که عملا به درد نمیخوره. هر چند اون جا الان مدتیه فدورا دومه (یکی از حدسهای من اینه که مینتیها فدورا رو سیستم خانگی محسوب نمیکنن و کلا نادیده میگیرن!).
من جای دیگهای آمار خاصی ندیدم. در بین توزیعها هم حداقل تا جایی که من دیدم تنها توزیعی که یه سری آمار ارائه میده و راه بهدست اومدن اونها رو هم دقیقا توضیح داده (براساس تعداد آیپیهای یکتایی که به مخازن فدورا وصل میشند، که البته مشکلات خودش رو داره) فدوراست. تو این صفحه میتونید شرحش رو ببینین که تعداد کل اتصالهاش الان حدود ۲۴ ملیونه.
البته شنیدم اوبونتو قصد داره یه بسته توی لینوکسهاش (البته فکر کنم فقط توی نسخههای OEM به صورت پیشفرض میذاره) بذاره که مرتب یه علامت بدن به شرکت که من هستم. برای شمارش تعداد نسخههای OEM که بعد از فروش همچنان استفاده میشند. و البته این بسته توی مخازن اوبونتو خواهد بود و هر کسی میتونه نصبش کنه.
در هر صورت، یکی از نکاتی که اخیرا شدیدا توی این جشن و همچنین توی لاگهای تهران و اصفهان دیده میشه مظلوم واقع شدن بیش از حد فدوراست! اصلا آدم میگه فدورا یه جوری بهش نگاه میکنن انگار گفته ویندوز! ؛) من خیلی وقت بود که تصمیم گرفته بودم تبلیغ فدورا نکنم (به یک سری دلایل!) ولی دارم حس میکنم بنده خدا خیلی مظلوم واقع شده. خلاصه تصمیم دارم یکمی شروع به تبلیغم بکنم، و البته همزمان هم گیر داده به این برنامهی مدیر بستهی گرافیکی فدورا و یه ۵-۶ تا باگ گزارش کردم و امیدست که به زودی برای کاربرهای کمسرعت اینترنت دلچسبتر گردد! (و پشتیبانیش از مخازن تقسیمشده روی یه سری سیدی/دیویدیش هم اصلاح شد).
پست بعدیم هم احتمالا «چرا فدورا؟» خواهد بود (البته دقیقترش اینه: چرا من فدورا رو انتخاب کردم)
و در پایان، داریم برای برگزاری جشن(یا مراسم!) انتشار پارسیدورا آماده میشیم... هر چند فدورا ۱۴ بتا همین روزا منتشر میشه ولی خب! از نسخههای بعدی سعی میکنیم با تأخیر خیلی کمی نسبت به فدورا منتشر بشیم. :)
۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سهشنبه
خبر!
۱. broadcom درایور کارتهای وایرلس نسبتا جدید به بعدش رو به صورت کاملا کد باز ارائه داد. البته در حال ارائه دادنه. این خبر خیلی خوبیه مخصوصا با توجه به زیاد بودن این نوع چیپستها (تقریبا تمام لپتاپهای دل که اخیرا دیدم از این چیپستها استفاده میکنند.). بنابراین، حداقل برای سیستمهای جدید به زودی دیگه نیازی به نصب درایورهای وایرلس اضافه نیست و تقریبا همهی کارتهای وایرلس بدون هیچ کار خاصی تو لینوکس کار میکنند. اوضای دنیای وایرلس که داره خوب میشه، اوضاع دنیای گرافیک هم با توجه به سیاست جدید AMD/ATI و از اون طرف هم درایور در حال پیشرفت nouveau داره بهتر میشه... کلا اوضاع پشتیبانی سختافزارها لینوکس داره خیلی بهترتر میشه :)
خبر اصلی در osnews
۲. همایش روز آزادی نرمافزار (در اصفهان) (تهرانم هست البته! ولی خب من به احتمال زیاد توی اصفهانش شرکت میکنم :) )
۳. جشن انتشار پارسیدورا
فکر میکردم در مورد پارسیدورا نوشتم، ولی ظاهرا فارسی ننوشتم! در هر صورت برای اطلاعات کاملتر میتونید یه نگاهی به اینجا بندازین. خلاصه! بعد کلی بالا پایین شدن و عقب جلو شدن زمان انتشار، الان قراره یه جشن انتشار داشته باشیم (البته قرار بود با جشن انتشار فدورا ۱۳ با هم باشه ولی خب چون همچین یه ذره از انتشار فدورا گذشته دیگه شده جشن انتشار پارسیدورا). زمانش هم قراره ۵شنبه ۸ مهر باشه، خبر دقیقترشم اینجاست.
خبر اصلی در osnews
۲. همایش روز آزادی نرمافزار (در اصفهان) (تهرانم هست البته! ولی خب من به احتمال زیاد توی اصفهانش شرکت میکنم :) )
۳. جشن انتشار پارسیدورا
فکر میکردم در مورد پارسیدورا نوشتم، ولی ظاهرا فارسی ننوشتم! در هر صورت برای اطلاعات کاملتر میتونید یه نگاهی به اینجا بندازین. خلاصه! بعد کلی بالا پایین شدن و عقب جلو شدن زمان انتشار، الان قراره یه جشن انتشار داشته باشیم (البته قرار بود با جشن انتشار فدورا ۱۳ با هم باشه ولی خب چون همچین یه ذره از انتشار فدورا گذشته دیگه شده جشن انتشار پارسیدورا). زمانش هم قراره ۵شنبه ۸ مهر باشه، خبر دقیقترشم اینجاست.
۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه
خرید بلیط!
بار اول:
- من: ببخشید بلیط میخواستم
- اون: کجا؟
- تهران
- (کاملا جدی) کجای تهران؟
- (تو دلم: مگه به جز ۲ تا ترمینال جای دیگهایم میرن؟!) .... ؟! ... D: .. اصفهان!
- :)
- :)
******
بار دوم:
(یک آقا پشت صندوق، یک خانم این طرف که معمولا بلیط سفارش میدن، اصولا این خانم اینجا نبود بار اوله اینجاست).
من: ببخشید یه بلیط اینترنتی خرید کرده بودم
خانم: برا کجا؟
من: ۱۲ تهران
خانم: رزرو کردین؟
من: نه خرید کردم
خانم (با استرس!): نام؟
من: وطنخواه
خانم: نه اسم خودتون!
من: وطنخواه!
خانم: ...... آهان! (بعد یکمی به کیبور ور میره)
آقا: آقای هدایت؟
من: بله!
خانم: خب؟!
من: ؟!
خانم: رسید اینترنتی رو مگه چاپ نکردین؟
من: ؟! برا چی؟
خانم: خب مگه نگفت چاپ کنید؟
من: اون که برای خودمونه... یعنی اون جا بلیطه؟
خانم: خب باید اونو چاپ کنید دیگه... حالا نمیخواد همینطوری برین سوار شید دیگه
(من تو دلم: اون آقاهه ظاهرا یه کارایی داره میکنه... یکمی کشش بدم ببینم چی میشه!)
من: پس باید رسیده رو پرینت کنم بعد از این؟! (باز تو دلم: تا حالا که هر چی بلیط میخریدیم بعد میومدیم بلیط کاغذیش رو هم میگرفتیم!)
خانم: بله دیگه شما همون اینترنتیه رو چاپ میکنید میرین تو... شماره صندلیتو بلدی؟
من: بله!
خانم: خب دیگه برین همینطوری تو... باید همون اینترنتیه رو چاپ کنید...
آقا یه بلیط میذاره رو میز رو به من: بفرما
خانم: ... اهان بفرمایید اینه!
من: ممنون!
* اون خانم با این که نمیدونست چی به چیه ولی اعتماد به نفس بالایی داشت!
** نمیدونم چرا اون آقاهه زبونش نمیچرخید یه چی بگه به اون خانمه!
- من: ببخشید بلیط میخواستم
- اون: کجا؟
- تهران
- (کاملا جدی) کجای تهران؟
- (تو دلم: مگه به جز ۲ تا ترمینال جای دیگهایم میرن؟!) .... ؟! ... D: .. اصفهان!
- :)
- :)
******
بار دوم:
(یک آقا پشت صندوق، یک خانم این طرف که معمولا بلیط سفارش میدن، اصولا این خانم اینجا نبود بار اوله اینجاست).
من: ببخشید یه بلیط اینترنتی خرید کرده بودم
خانم: برا کجا؟
من: ۱۲ تهران
خانم: رزرو کردین؟
من: نه خرید کردم
خانم (با استرس!): نام؟
من: وطنخواه
خانم: نه اسم خودتون!
من: وطنخواه!
خانم: ...... آهان! (بعد یکمی به کیبور ور میره)
آقا: آقای هدایت؟
من: بله!
خانم: خب؟!
من: ؟!
خانم: رسید اینترنتی رو مگه چاپ نکردین؟
من: ؟! برا چی؟
خانم: خب مگه نگفت چاپ کنید؟
من: اون که برای خودمونه... یعنی اون جا بلیطه؟
خانم: خب باید اونو چاپ کنید دیگه... حالا نمیخواد همینطوری برین سوار شید دیگه
(من تو دلم: اون آقاهه ظاهرا یه کارایی داره میکنه... یکمی کشش بدم ببینم چی میشه!)
من: پس باید رسیده رو پرینت کنم بعد از این؟! (باز تو دلم: تا حالا که هر چی بلیط میخریدیم بعد میومدیم بلیط کاغذیش رو هم میگرفتیم!)
خانم: بله دیگه شما همون اینترنتیه رو چاپ میکنید میرین تو... شماره صندلیتو بلدی؟
من: بله!
خانم: خب دیگه برین همینطوری تو... باید همون اینترنتیه رو چاپ کنید...
آقا یه بلیط میذاره رو میز رو به من: بفرما
خانم: ... اهان بفرمایید اینه!
من: ممنون!
* اون خانم با این که نمیدونست چی به چیه ولی اعتماد به نفس بالایی داشت!
** نمیدونم چرا اون آقاهه زبونش نمیچرخید یه چی بگه به اون خانمه!
۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه
فراخوان همکاری!
به تعداد ۵-۶ نفر لینوکس کار در تهران و به همین تعداد هم در اصفهان مورد نیاز یه سری جاهاست. علاقمندان میتونن با من تماس بگیرن تا معرفیشون کنم. احتمالا برنامهنویسی سی یا سی++ و یا خیلی لینوکس کار بودن (و البته احتمالا هر دو) مورد نیاز است!
ویرایش: طبیعتا افراد مورد نیاز باید «لینوکس کار» باشند یعنی تجربهی کارهای سیستمی با لینوکس را داشته باشند. فکر نمیکنم جاهایی که من منظورم هست کارشون با «علاقمند به کار در لینوکس» راه بیفته. در هر صورت تجربهی برنامهنویسی تحت لینوکس و تجربهی نسبتا خوب کار در لینوکس لازمه.
ویرایش: طبیعتا افراد مورد نیاز باید «لینوکس کار» باشند یعنی تجربهی کارهای سیستمی با لینوکس را داشته باشند. فکر نمیکنم جاهایی که من منظورم هست کارشون با «علاقمند به کار در لینوکس» راه بیفته. در هر صورت تجربهی برنامهنویسی تحت لینوکس و تجربهی نسبتا خوب کار در لینوکس لازمه.
۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه
۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه
دنیاهای دیگه!
چند روزیه با معرفی یکی از دوستان دارم توی دنیاهای دیگهای قدم میزنم، گفتم شاید شمام بدتون نیاد یه سری بزنید. کلا بد نیست آدم هر از گاهی یه سری به دنیاهای مختلف دیگران بزنه ببینه چه خبره...
۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه
(تقریبا) بدون شرح...
بعضی وقتها نرمافزارها کارهای جالبی میکنند! چند روز پیش تو فیسبوک یکی از دوستان یکی از شاهکارهای لینوکس رو گذاشته بود (نشون دادن یه شاخه با حجم ۱۰.۵ ترابایت که البته ظاهرا همچنان مقدارش داشت میرفت بالا، توی یه فلش ۲ گیگابایتی) یادم افتاد منم یکی دو تا از شاهکارهای ویستا رو ذخیره کردم ؛)
:)
![]() | ||
فرض کنید چندین دقیقه همینطور به این نگاه کنید! |
:)
۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه
اینترنت همراه اول
۲ هفته پیش که رفتم خونه از طریق خونواده متوجه شدم که همراه اول راحت اینترنت میده و یه سری هم به قول خودش «بستهی رویایی» داره که قیمتهاش نسبتا مناسبه (حالت عادیش رو شنیده بودم که خیلی گرونه، که الان که قیمتش نصب شده روزها کیلوبایتی ۸ ریال و شبها ۲ ریاله که بازم نسبتا گرونه: ۱ مگابایت میشه ۸۰۰ تومن). منم دیدم برای خونه جایگزین مناسبیه به جای دایال آپ (چون کم میرم خونه و مصرف هم بالا نیست adsl اصلا به صرفه نیست). اگه مصرفتون نسبتا از روزی ۳ ساعت بزنه بالا، حتی بستهی ۱ روزش (۱۰۰۰ تومن) به صرفست (۱ هفتهای ۵هزار، ۱ ماهه هم ۱۰هزار، ۱ ماهه شبانه ۳هزار). برای اطلاعات بیشتر میتونید سایتش رو ببینید هر چند باید همهی صفحههاش رو ببینین به علاوهی چند تا خبر تا دقیق همهی مراحل دستتون بیاد!
در هر صورت مراحل فعالسازیش به صورت خلاصه اینه:
۱. فعال سازی GPRS برای سیم کارت (ارسال پیام خالی به ۸۰۸۸ یا ثبتنام در سایت). فکر کنم یه پیام میومد برای گوشیتون که gprs فعال شد. البته اون موقع که من خواستم فعال کنم تا چند روز نه پیامه کار میکرد و نه سایتشون درست بود. ولی بعد درست شد.
۲. وارد کردن دستی تنظیمات wap و اینترنت در گوشی که توی سایت هست و یا ارسال مدل گوشی به انگلیسی به شماره ۸۰۰۸، بعد از دریافت تنظیمات wap یه پیام دیگه که توش نوشتین «بله» باید بفرستین (این رو خودش توی یه پیام بهتون میگه و شماره رو هم میده) تا تنظیمات اینترنت رو هم بگیرین
۳. حالا اگه همه چیز به خوبی و خوشی پیش رفته باشه و پیامهای لازم رو دریافت کرده باشید، باید بتونید با گوشی به اینترنت وصل شین. البته من نتونستم! کلی هم بهش ور رفتم تا آخر کار براساس یه سری جستجو که کردم گوشیم رو خاموش روشن کردم. درست شد! بعدهها یه دفعه دیگه هم مجبور شدم این کارو بکنم. خلاصه هر وقت دیدین گوشی به هیچ وجه وصل نمیشه میتونید یه دور خاموش روشنش کنین!
خب خلاصه! بعد از این که با موفقیت گوشی وصل شد تصمیم گرفتم با لپتاپ امتحان کنم ببینم از طریق بلوتوث میتونم از اینترنت گوشی استفاده کنم یا نه. قبلا گوشی رو به دستگاههای بلوتوث سیستم اضافه کرده بودم از طریق این گزینه:
این کار کلا برای انواع مختلف کارها با گوشی لازمه مثلا ارسال فایل به گوشی یا اجازه داده به گوشی برای کنترل از راه دور سیستم. گفته بودم؟ مثلا مدیا پلیر سیستم رو با گوشی کنترل کنیم و یا کنترل از راه دور برای ارائههای درسی/کاری که لازم نباشه برای تعویض هر اسلاید یه بار بریم پای سیستم. البته هر گوشیای پیشفرض (کنترل از راه دور رو) ندارهها فقط گوشیهای خیلی باکلاس و هایتک!ی مثل K510i سونی من ؛) دارنش!
بعد که این کارو بکنید، توی NetworkManager یه گزینهی جدید برای اتصال از طریق گوشی اضافه میشه که توی شکل پایین پیداس. اگه تنظیمات گوشی درست باشه با کلیک کردن روی این گزینه، لینوکس وصل میشه به اینترنت و کار تمومه :) آیکن مربوط بهش بعد از وصل شدن رو هم توی شکل با یه فلش مشخص شده:
و به این ترتیب هفتهی پیش که اصفهان بودم به جای دایالآپ از این روش استفاده کردم، و خب بار اولش هم خیلی هیجان انگیزه. البته سرعتش بعضا خیلی پایینه، میگن ایرانسل سرعتش بهتره. شاید یه سیمکارت بگیرم فقط برای اینترنت! از جمله خوبیهای این روش اینه که خط تلفنو اشغالنمیکنه، لازم نیست بچسبی به پریز تلفن، و مهمتر از همه اینه که دیگه لازم نیست درایور مودم نصب کنی :) فقط بدی اتصال بلوتوث اینه که سریع شارژ گوشی تموم میشه.
و اما امروز! هفتهی پیش حال نداشتم چک کنم ببینم با سیم هم میشه وصل شد یا نه. دیشب که با آرمان در موردش صحبت میکردم تصمیم گرفتم سیمیش رو هم چک کنم. بعد از این که گوشی رو با سیم وصل کردم به سیستم، روی NetworkManager کلیک کردم و یه گزینهی جدید دیدم:
وقتی روش کلیک کنید یه جادوگر (Wizard) میپره وسط صفحه. اول از همه یه لیست از کشورها نشون میده که ایران توش نیست. برای همین My country is not listed رو انتخاب میکنیم! بعدش یه اسم ارائه دهنده میخواد که هر چی بخواین میشه زد، مثلا «همراه اول». بعدش اسم نقطهی اتصال (APN) رو میخواد که باید زد mcinet برای همراه اول (برای ایرانسل هم mtnirancell بود فکر کنم):
بعد این کار سعی میکنه وصل بشه و یه گزینهی جدید به لیست اضافه میشه که بعد از این هر وقت بخواین وصل شین روی اون کلیک میکنین و وصل میشه. اگه دفعهی اول نشد دوباره بزنین! یا جای گوشی رو عوض کنید بعد بزنید. خلاصه بعدش وصل میشه (اثباتش هم همون عکس خورشید و ابر و دمای هوا ؛) ):
البته به زودی قراره کشور ایران هم توی لیست کشورها بیاد، که بعد از انتخاب ایران میتونید از بین «همراه اول» و «ایرانسل» یکی رو انتخاب کنید و وصل شید و نیازی نیست اسم APN رو خودتون بدونید (هر چند کاری سختی نیست ولی خب باشه قشنگتره دیگه!):
اگه هم عجله دارین میتونم فایل جدید رو بهتون بدم خودتون کپی کنید جای قبلیه تا این گزینهها اضافه بشن، ولی الان حال نداشتم جایی آپلود کنم لینک بدم فکر نکنم کسی هم بخواد! یه mcinet زدن معمولا راحتتره ؛) البته کافیه فایل مربوطه رو باز کنید و خودتون طبق موارد مشابه چند خطی رو به این فایل اضافه کنید: usr/share/mobile-broadband-provider-info/serviceproviders.xml/
اینهم از اولین بلاگی که با GPRS آپلود میکنم!
در هر صورت مراحل فعالسازیش به صورت خلاصه اینه:
۱. فعال سازی GPRS برای سیم کارت (ارسال پیام خالی به ۸۰۸۸ یا ثبتنام در سایت). فکر کنم یه پیام میومد برای گوشیتون که gprs فعال شد. البته اون موقع که من خواستم فعال کنم تا چند روز نه پیامه کار میکرد و نه سایتشون درست بود. ولی بعد درست شد.
۲. وارد کردن دستی تنظیمات wap و اینترنت در گوشی که توی سایت هست و یا ارسال مدل گوشی به انگلیسی به شماره ۸۰۰۸، بعد از دریافت تنظیمات wap یه پیام دیگه که توش نوشتین «بله» باید بفرستین (این رو خودش توی یه پیام بهتون میگه و شماره رو هم میده) تا تنظیمات اینترنت رو هم بگیرین
۳. حالا اگه همه چیز به خوبی و خوشی پیش رفته باشه و پیامهای لازم رو دریافت کرده باشید، باید بتونید با گوشی به اینترنت وصل شین. البته من نتونستم! کلی هم بهش ور رفتم تا آخر کار براساس یه سری جستجو که کردم گوشیم رو خاموش روشن کردم. درست شد! بعدهها یه دفعه دیگه هم مجبور شدم این کارو بکنم. خلاصه هر وقت دیدین گوشی به هیچ وجه وصل نمیشه میتونید یه دور خاموش روشنش کنین!
خب خلاصه! بعد از این که با موفقیت گوشی وصل شد تصمیم گرفتم با لپتاپ امتحان کنم ببینم از طریق بلوتوث میتونم از اینترنت گوشی استفاده کنم یا نه. قبلا گوشی رو به دستگاههای بلوتوث سیستم اضافه کرده بودم از طریق این گزینه:
این کار کلا برای انواع مختلف کارها با گوشی لازمه مثلا ارسال فایل به گوشی یا اجازه داده به گوشی برای کنترل از راه دور سیستم. گفته بودم؟ مثلا مدیا پلیر سیستم رو با گوشی کنترل کنیم و یا کنترل از راه دور برای ارائههای درسی/کاری که لازم نباشه برای تعویض هر اسلاید یه بار بریم پای سیستم. البته هر گوشیای پیشفرض (کنترل از راه دور رو) ندارهها فقط گوشیهای خیلی باکلاس و هایتک!ی مثل K510i سونی من ؛) دارنش!
بعد که این کارو بکنید، توی NetworkManager یه گزینهی جدید برای اتصال از طریق گوشی اضافه میشه که توی شکل پایین پیداس. اگه تنظیمات گوشی درست باشه با کلیک کردن روی این گزینه، لینوکس وصل میشه به اینترنت و کار تمومه :) آیکن مربوط بهش بعد از وصل شدن رو هم توی شکل با یه فلش مشخص شده:
و به این ترتیب هفتهی پیش که اصفهان بودم به جای دایالآپ از این روش استفاده کردم، و خب بار اولش هم خیلی هیجان انگیزه. البته سرعتش بعضا خیلی پایینه، میگن ایرانسل سرعتش بهتره. شاید یه سیمکارت بگیرم فقط برای اینترنت! از جمله خوبیهای این روش اینه که خط تلفنو اشغالنمیکنه، لازم نیست بچسبی به پریز تلفن، و مهمتر از همه اینه که دیگه لازم نیست درایور مودم نصب کنی :) فقط بدی اتصال بلوتوث اینه که سریع شارژ گوشی تموم میشه.
و اما امروز! هفتهی پیش حال نداشتم چک کنم ببینم با سیم هم میشه وصل شد یا نه. دیشب که با آرمان در موردش صحبت میکردم تصمیم گرفتم سیمیش رو هم چک کنم. بعد از این که گوشی رو با سیم وصل کردم به سیستم، روی NetworkManager کلیک کردم و یه گزینهی جدید دیدم:
وقتی روش کلیک کنید یه جادوگر (Wizard) میپره وسط صفحه. اول از همه یه لیست از کشورها نشون میده که ایران توش نیست. برای همین My country is not listed رو انتخاب میکنیم! بعدش یه اسم ارائه دهنده میخواد که هر چی بخواین میشه زد، مثلا «همراه اول». بعدش اسم نقطهی اتصال (APN) رو میخواد که باید زد mcinet برای همراه اول (برای ایرانسل هم mtnirancell بود فکر کنم):
بعد این کار سعی میکنه وصل بشه و یه گزینهی جدید به لیست اضافه میشه که بعد از این هر وقت بخواین وصل شین روی اون کلیک میکنین و وصل میشه. اگه دفعهی اول نشد دوباره بزنین! یا جای گوشی رو عوض کنید بعد بزنید. خلاصه بعدش وصل میشه (اثباتش هم همون عکس خورشید و ابر و دمای هوا ؛) ):
البته به زودی قراره کشور ایران هم توی لیست کشورها بیاد، که بعد از انتخاب ایران میتونید از بین «همراه اول» و «ایرانسل» یکی رو انتخاب کنید و وصل شید و نیازی نیست اسم APN رو خودتون بدونید (هر چند کاری سختی نیست ولی خب باشه قشنگتره دیگه!):
اگه هم عجله دارین میتونم فایل جدید رو بهتون بدم خودتون کپی کنید جای قبلیه تا این گزینهها اضافه بشن، ولی الان حال نداشتم جایی آپلود کنم لینک بدم فکر نکنم کسی هم بخواد! یه mcinet زدن معمولا راحتتره ؛) البته کافیه فایل مربوطه رو باز کنید و خودتون طبق موارد مشابه چند خطی رو به این فایل اضافه کنید: usr/share/mobile-broadband-provider-info/serviceproviders.xml/
اینهم از اولین بلاگی که با GPRS آپلود میکنم!
۱۳۸۹ مرداد ۵, سهشنبه
فارسی/انگلیسی نویسی در جیمیل!
خب بعد از یه مدت بیخبری! گفتم یه پست کوچیک بزنم لااقل معلوم باشه هنوز زندهام! این چند وقته یه ذره بیش از حد سرم شلوغ بوده و امشب بالاخره یه گزارش دیگه رو هم تموم کردم و گفتم یه نفسی بکشم P:
یکی از نکاتی که مدتی برای خودم سؤال بود و بعد فهمیدم ولی متوجه شدم خیلیها خبر ندارند ازش، نحوهی فارسی نوشتن و بهخصوص ترکیب فارسی و انگلیسی نوشتن توی جیمیل بود. مرتب هم اخیرا از من میپرسن که چطوری درست مینویسی. البته خب من که به صورت وبی از ایمیل معمولا استفاده نمیکنم ولی چند وقت پیشا یکی بهم گفته بود که جیمیل قابلیت فارسی نویسی به صورت درست (یعنی با پاراگراف راست به چپ) رو داره. منم یه گشتی زده بودمو پیدا نکرده بودم. تا این که چند وقت پیش پیداش کردم! و با توجه به این که خیلیا استفاده از وب رو برای ایمیل ترجیح میدن گفتم بد نیست که اینجا بزنم هر چند خیلی سادست، ولی گوگل یکمی قایمش کرده!
اگه میخواین دکمههای انتخاب جهت پاراگراف توی ویرایشگر ایمیل جیمیل فعال بشند، کافیه که برین توی قسمت تنظیمات، همون قسمت General اولین بخشش قسمت Languageه. خب اینجا یه لینک هست اسمش تقریبا اینه: Additional Language Options یا یه همچین چیزی (من چون یه بار زدمش دیگه نشونش نمیده). این رو که بزنید یه سری گزینهی جدید میاد. یکیش اینه:
یکی از نکاتی که مدتی برای خودم سؤال بود و بعد فهمیدم ولی متوجه شدم خیلیها خبر ندارند ازش، نحوهی فارسی نوشتن و بهخصوص ترکیب فارسی و انگلیسی نوشتن توی جیمیل بود. مرتب هم اخیرا از من میپرسن که چطوری درست مینویسی. البته خب من که به صورت وبی از ایمیل معمولا استفاده نمیکنم ولی چند وقت پیشا یکی بهم گفته بود که جیمیل قابلیت فارسی نویسی به صورت درست (یعنی با پاراگراف راست به چپ) رو داره. منم یه گشتی زده بودمو پیدا نکرده بودم. تا این که چند وقت پیش پیداش کردم! و با توجه به این که خیلیا استفاده از وب رو برای ایمیل ترجیح میدن گفتم بد نیست که اینجا بزنم هر چند خیلی سادست، ولی گوگل یکمی قایمش کرده!
اگه میخواین دکمههای انتخاب جهت پاراگراف توی ویرایشگر ایمیل جیمیل فعال بشند، کافیه که برین توی قسمت تنظیمات، همون قسمت General اولین بخشش قسمت Languageه. خب اینجا یه لینک هست اسمش تقریبا اینه: Additional Language Options یا یه همچین چیزی (من چون یه بار زدمش دیگه نشونش نمیده). این رو که بزنید یه سری گزینهی جدید میاد. یکیش اینه:
Right-to-left editing support on
خب تنها کاری که باید بکنید اینه که این گزینه رو فعال کنید. بعد از این دکمههای انتخاب جهت پاراگراف توی ویرایشگر جیمیل میان و شما میتونید جهت متن رو انتخاب کنید.
یه گزینهی دیگه هم داره که احتمالا برای کسایی که عادت دارن فینگلیش تایپ کنن چیز جالبی باشه: Enable Transliteration
اگه اشتباه نکنم اگه این گزینه رو فعال کنید و بعد هم زبون فارسی (Persian) رو انتخاب کنید، میتونید توی ویرایشگر با زدن دکمهی مربوطه، شروع کنید فینگلیش تایپ کردن و گوگل خودش براتون فارسیش میکنه. باید بگم به نظرم این امکانش فوقالعادست و اگه از کسایی هستین که فینگلیش تایپ میکنن پیشنهاد میکنم حتما حتما ازش استفاده کنید. یه ذره هم به خوانندهی ایمیلتون رحم کنید! :)
۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه
۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سهشنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه
تعطیلات غیرمنتظره و شکوفایی آشپزی اتاق... و یه چیز دیگه!
این تعطیلیها چه اثراتی که ندارند! با توجه به تعطیلی که اعلام شد، و بعد تکذیب شد، و بعد در هر صورت به علت مشکلات به وجود اومده تایید شد، و این که من و محمد مهدی (داداش میثم نبی!) نرفتیم خونه، و این که این ۳ روز رو دانشگاه غذا نمیده، ما مجبور شدیم به فکر غذا باشیم. از شانس منم (و با توجه که من و محمد به آشپزی علاقمندیم) محمد هر گونه غذا از مشتقات تخممرغ محترم (انواع املت و نیمرو) رو ممنوع کرده؛ صبح تا شب باید به این که چی بخوریم فکر کنم! همشم کار فکر کردنو میده به من (هر چند تهش مجبور میشه خودش بگه چی بخوریم معمولا) ؛). خلاصه... ظهر امروز که به عدس پلو رضایت داد:
اما بعد تصمیم گرفتیم که برای شب یه غذای مقویتر درست کنیم تلف نشیم یه وقت! برای غذا هم زرشک پلو با مرغ رو انتخاب کردیم، در نتیجه عصری پا شدیم رفتیم یه خرید درست و حسابی یه فروشگاه زنجیرهای (که برای این که تبلیغ نشه اسمشو نمیگم P: چقدر کلاس داشت این جمله!)، اون موقع متوجه شدم چقدر وقته فروشگاه نرفتم(؟!!)، و خلاصه خرید کردیم و برگشتیم و ... تهش نتیجه شد همون عکس اولی! البته اکثر زحمتش رو هم محمد کشید. جاتون خالی بعد همون سوپش احساس سیری کردیم، ولی خب آدم که دلش نمیاد بعد آماده شدن غذا از خیرش بگذره که! این شد که نشستیم و البته با یه مقدار تخفیف بقیش رو خوردیم. با این که یه ۱ ساعتی از خوردنش میگذره هنوز احساس ترکیدگی میکنم D: جاتون خالی چیز خوبی از آب درومد!
***
خب بگذریم! شما میدونستین حتی اگه گرونترین دوربین فیلمبرداری دیجیتال مدرن رو بخرین و باهاش فیلم بگیرین، حداقل توی یه سری از کشورها از جمله آمریکا، حق فروش فیلمی که گرفتین رو ندارین؟!! و اگه بخواین بفروشین باید بسته به تعدادی که میخواین بفروشین هزینه بدین به MPEG-LA. این فرمت H.264 هم که اخیرا قراره خیلی از سایتها برای پخش فیلم به جای فلش ازش استفاده کنن مربوط به MPEG-LA میشه و با توجه به شرایطی که داره ممکنه بعدا دردسر بشه! هرچند تا ۲۰۱۵ میشه فیلمهایی به این فرمت رو بدون پرداخت هزینهای به رایگان پخش کرد (اگه بخواین بفروشین باز باید پول بدین) اما بعد از اون سال ممکنه حتی به صورت رایگان هم حق پخش نداشته باشین... و این اصلا چیز خوبی نیست! و البته با توجه به این که مرورگرهای opera و فایرفاکس فعلا تصمیم ندارن هزینه گواهی پخش H.264 رو بدن و ازش پشتیبانی کنند؛ و در نتیجه این ۲تا ازاین قالب پشتیبانی نمیکنند، باید ببینیم تهش چی میشه! متاسفانه گوگل و مایکروسافت و اپل از این قالب پشتیبانی میکنند...
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه
حافظ!
این حافظ فیسبوک که خیلی با من راه نمیاد، ولی امروز به یه حافظ دیگه سر زدم (البته یه نفر بهم معرفیش کرد) و یه فال گرفتم. این یکی حافظ مثل این که کارش بهتره ؛):
اینم تعبیری که زده بود:
ای صاحب فال، اگرچه در این ایام حوصله کاری را نداری و از طرف کسی ناراحت شدهای و حیران و سرگردان میباشی ولی با استعانت از خداوند بزرگ بهزودی فرجی در کار حاصل خواهی کرد انشاالله.
منم امیدوارم! :)
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند | نه هر که آینه سازد سکندری داند | |
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست | کلاه داری و آیین سروری داند | |
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن | که دوست خود روش بنده پروری داند | |
غلام همت آن رند عافیت سوزم | که در گداصفتی کیمیاگری داند | |
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی | وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند | |
بباختم دل دیوانه و ندانستم | که آدمی بچهای شیوه پری داند | |
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست | نه هر که سر بتراشد قلندری داند | |
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا | که قدر گوهر یک دانه جوهری داند | |
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد | جهان بگیرد اگر دادگستری داند | |
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه | که لطف طبع و سخن گفتن دری داند |
اینم تعبیری که زده بود:
ای صاحب فال، اگرچه در این ایام حوصله کاری را نداری و از طرف کسی ناراحت شدهای و حیران و سرگردان میباشی ولی با استعانت از خداوند بزرگ بهزودی فرجی در کار حاصل خواهی کرد انشاالله.
منم امیدوارم! :)
۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه
۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه
اندازهی int در سی/سی++!
شما میدونین اندازهی int، short و long توی سی/سی++ چقدره؟!! من تا همین چند روز پیش فکر میکردم میدونم ولی فهمیدم که نمیدونم!
خیلی از کسایی که توی کامپایلرهای تحت داس سی یاد میگیرن و به حرف استاداشون زیادی اعتماد میکنن فکر میکنن int دو بایتیه! اونهایی هم که شانس دارن و استادشون یکمی بهروز تره و تحت ویندوز برنامهنویسی یاد میگیرن فکر میکنن اندازش ۴ بایتیه...
من براساس چیزایی که قدیما خونده بودم این توی ذهنم بود که اندازهی short و long تقریبا همهجا ثابته و ۱۶ و ۳۲ بیته، اما int کاملا وابسته به سیستمه (در واقع وابسته به کامپایلر) و اندازش با اندازهی واحد محاسباتی cpu (معمولا رجیسترهای عدد صحیح cpu) یکیه. در نتیجه انتظاری که داشتم این بود که توی سیستم ۶۴ بیتی و با یه کامپایلر ۶۴بیتی، اندازهی int هشت بایت باشه (و به طرز مسخرهای از long بزرگتر باشه!). همون چند روز پیش داشتم روی یه کد کارمیکردم که خلاصه یهو متوجه شدم که intم ۴ بایتیه (با این که توی یه لینوکس ۶۴ بیتی بودم). این شد که فهمیدم ای دل غافل! ظاهرا بحث اندازهی این متغیرها به این سادگیها هم نیست. خلاصه بعد از یه چرخی توی اینترنت و به کمک ویکیپدیا و این صفحه (که مزایای سیستم LP64 رو توضیح میده) اطلاعات کاملتری بهدستم رسید به این شرح:
۱. تنها چیزی که استاندارد سی مشخص کرده اینه (این ابهام با توجه به ملاحظاتی صورت گرفته!): اندازهی short حداقل ۲ بایته و از int بزرگ تر نیست، اندازهی int هم از long بزرگتر نیست. اندازهی long حداقل ۳۲بیت و اندازهی long long هم حداقل ۶۴ بیته. همین! مثلا ممکنه توی یه سیستم هر ۴ تای اینا ۶۴ بیتی باشن یا حتی بیشتر.
۲. توی سیستمهای ۶۴ بیتی مدلهای مختلفی استفاده شده. توی ویژوال سی ویندوز اندازهی اون سه نوع اصلی با سیستمهای ۳۲ بیتی یکیه، یعنی short دو بایت و اون ۲تای دیگه ۴ بایتند. برای ۶۴ بیت باید از long long استفاده کرد. البته اشارهگر ها ۸بایتی هستند توی ۶۴بیتیها کلا. این میشه مدل LLP64
توی لینوکس و خیلی از یونیکسها (کامپایلرهاشون) از مدل LP64 استفاده میکنند: short دو بایت، int چهار بایت و long هشت بایت.
یه مدل ILP64 هست که توی اون int و دادههای بزرگتر همه ۸ بایتی هستند. و یه مدل SILP64 که توش حتی short هم ۶۴ بیتیه.
خلاصه توی هیچ کدوم از سیستمهای ۶۴ بیتی که من فعلا ممکنه باهاشون سروکار داشته باشم int هشت بایتی نیست! با توجه به این که زمان زیادی در اشتباه به سر میبردم گفتم بزنم شاید برای بقیه هم خوب باشه!!
البته کلا اگه اندازه مهمه، بهترین راه استفاده از انواع تعریفشده توی stdint.hه مثل int32_t که داده با اندازهی دقیق میده، یا int_least32_t که کوچکترین داده که حداقل ظرفیت ذکر شده رو داره میده و یا int_fast32_t که سریعترین نوعی که به عقلش میرسه با حداقل اندازه ی گفته شده رو میده. برای ذخیرهی اشاره گر ها هم توی یه متغیر عددی باید از intptr_t استفاده کرد.
خیلی از کسایی که توی کامپایلرهای تحت داس سی یاد میگیرن و به حرف استاداشون زیادی اعتماد میکنن فکر میکنن int دو بایتیه! اونهایی هم که شانس دارن و استادشون یکمی بهروز تره و تحت ویندوز برنامهنویسی یاد میگیرن فکر میکنن اندازش ۴ بایتیه...
من براساس چیزایی که قدیما خونده بودم این توی ذهنم بود که اندازهی short و long تقریبا همهجا ثابته و ۱۶ و ۳۲ بیته، اما int کاملا وابسته به سیستمه (در واقع وابسته به کامپایلر) و اندازش با اندازهی واحد محاسباتی cpu (معمولا رجیسترهای عدد صحیح cpu) یکیه. در نتیجه انتظاری که داشتم این بود که توی سیستم ۶۴ بیتی و با یه کامپایلر ۶۴بیتی، اندازهی int هشت بایت باشه (و به طرز مسخرهای از long بزرگتر باشه!). همون چند روز پیش داشتم روی یه کد کارمیکردم که خلاصه یهو متوجه شدم که intم ۴ بایتیه (با این که توی یه لینوکس ۶۴ بیتی بودم). این شد که فهمیدم ای دل غافل! ظاهرا بحث اندازهی این متغیرها به این سادگیها هم نیست. خلاصه بعد از یه چرخی توی اینترنت و به کمک ویکیپدیا و این صفحه (که مزایای سیستم LP64 رو توضیح میده) اطلاعات کاملتری بهدستم رسید به این شرح:
۱. تنها چیزی که استاندارد سی مشخص کرده اینه (این ابهام با توجه به ملاحظاتی صورت گرفته!): اندازهی short حداقل ۲ بایته و از int بزرگ تر نیست، اندازهی int هم از long بزرگتر نیست. اندازهی long حداقل ۳۲بیت و اندازهی long long هم حداقل ۶۴ بیته. همین! مثلا ممکنه توی یه سیستم هر ۴ تای اینا ۶۴ بیتی باشن یا حتی بیشتر.
۲. توی سیستمهای ۶۴ بیتی مدلهای مختلفی استفاده شده. توی ویژوال سی ویندوز اندازهی اون سه نوع اصلی با سیستمهای ۳۲ بیتی یکیه، یعنی short دو بایت و اون ۲تای دیگه ۴ بایتند. برای ۶۴ بیت باید از long long استفاده کرد. البته اشارهگر ها ۸بایتی هستند توی ۶۴بیتیها کلا. این میشه مدل LLP64
توی لینوکس و خیلی از یونیکسها (کامپایلرهاشون) از مدل LP64 استفاده میکنند: short دو بایت، int چهار بایت و long هشت بایت.
یه مدل ILP64 هست که توی اون int و دادههای بزرگتر همه ۸ بایتی هستند. و یه مدل SILP64 که توش حتی short هم ۶۴ بیتیه.
خلاصه توی هیچ کدوم از سیستمهای ۶۴ بیتی که من فعلا ممکنه باهاشون سروکار داشته باشم int هشت بایتی نیست! با توجه به این که زمان زیادی در اشتباه به سر میبردم گفتم بزنم شاید برای بقیه هم خوب باشه!!
البته کلا اگه اندازه مهمه، بهترین راه استفاده از انواع تعریفشده توی stdint.hه مثل int32_t که داده با اندازهی دقیق میده، یا int_least32_t که کوچکترین داده که حداقل ظرفیت ذکر شده رو داره میده و یا int_fast32_t که سریعترین نوعی که به عقلش میرسه با حداقل اندازه ی گفته شده رو میده. برای ذخیرهی اشاره گر ها هم توی یه متغیر عددی باید از intptr_t استفاده کرد.
۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه
سفر
از عمارتهای باغ فین کاشان
جای شما خالی ۲شنبه و ۳شنبه یه نیمچه سفری رفتیم ابیانه و کاشان و برگشتیم. اب و هوا که خوب بود، مسیر هم که بد نیست؛ مخصوصا مسیر ابیانه تکههای سرسبز قشنگی داره. هر چند بیابونم قشنگی خاص خودش رو داره! خلاصه یه سر رفتیم و برگشتیم. البته حیف شد فرصت نشد به نیاسر هم سری بزنیم، آبشار قشنگی داره.

فقط توی راه برگشت... خدا خیلی بهم رحم کرد. خانوادگی رفته بودیم با ۲ تا ماشین که یکیش دست
من بود و منم ماشین عقبی بودم. تو مسیر برگشت یهو دیدم کنترل ماشین همچین یکمی سخت شده و هی منحرف میشه، اول گفتم شاید سرعت برای این جاده زیاده! سرعت رو کم میکردم خیلی بهتر میشد گفتم پس حتما مال همونه، ولی خب بازم کنترل ماشین سخت بود و بدجوری استرس گرفته بودم (ماشین جلویی هم یکمی جلو زده بودو دیگه ما رو نمیدیدن). اینقدرم حواسم به کنترل ماشین بود که دیگه فکرم هم کار نمیکرد... خلاصه عقلم به هر چیزی رسید جز پنجر بودن یکی از تایرها! فقط خوبیش این بود که جاده ۳بانده بود و منم وسط میروندم، وگرنه فکر کنم از جاده زده بودم بیرون و احتمالا چپ کردن و .... و خدا رو شکر با کسی هم تصادف نکردم. یه مدت به همین صورت گذشت تا این که یهو ماشین شروع کرد به لاق لاق کردن! و سرعتش کم شد؛ دیگه زدم کنار. یکی از لاستیکهای عقب ترکیده بود. کلی خوشحال شدم که اتفاق دیگهای نیفتاده بود! بعد از خطری که گذشته بود نشستم و چرخ و عوض کردم و دیگه رسیدیم خونه. شانس آوردم تجربهی دوم تعویض چرخم بود... (اولیش رو گذاشتم سر فرصت بگم یکم بخندین!).
واقعا خوشحالم که اتفاق بدی نیفتاد. مخصوصا این چند روزه چندتا خبر تصادف منجر به کشته شنیدم. حالا باز خود آدم یه چیزیش بشه، خودشه؛ ولی اگه جون چندتا آدم دیگه هم دستت باشه خیلی ترسناک میشه و من ترجیح میدم اگه قراره تصادف کنم تنهایی تصادف کنم! یه چیز دیگه هم هست... همین چند وقت پیش داشتم فکر میکردم که من واقعا چقدر کار دارم تو این زندگی؟!! ولی بعد از این قضیه که فکرشو کردم دیدم اگه هیچ کاریم نداشته باشم حداقل برای مردن که باید اماده بشم! چون واقعا الان آمادگیشو ندارم!! و این یکی از بزرگترین اشتباهات آدم میتونه باشه. مثلا همین رانندگی، کلی کشتهی عابر پیاده داره که شاید خیلیاشونم هیچ تقصیری نداشته باشن... :(
خب فعلا که زندهام!
***
راستی بارون دیشب چه چسبید! P:
۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه
قبل از عید!
یادتونه گفتم حال و هوای عید ندارم؟! خب بعد از این که اومدم خونه یواش یواش پیدا کردم. مخصوصا دیروز که با توجه به تهدیدهای مادر محترم مبنی بر تبدیل شلوارهای قدیمی من به شلوارک و همچنین ایجاد یک سری تغییر و تحولات در پیرهنهام (مثلا حذف استینها، ایجاد یک سری پنجره، تبدیل به دستگیره و کهنه برای تمیز کردن سفره و ...) رفتیم برای خرید عید که حداقل رضایت نسبی فراهم بشه :) تجربه نشون داده که این جور تهدیدهای مادر رو نمیشه جدی نگرفت و احتمال عملی شدنش بالای ۶-۷۰ درصده! البته الان هم خیلی فرقی نکرده و دیر یا زود این بلا سر یک سری از لباسهای قدیمیم میاد ولی خب حداقل جایگزین مناسبش هست :) هر چند بازم از زیر خرید یه مورد در رفتم ولی این طور که بوش میاد دیر یا زود باید یکیشو بخرم!
پس از نظر حال و هوای عید یه پیشرفتهایی داشتم! اما در مورد خودم، اول از همه از همهی دوستانی که به فکرم بودند صمیمانه تشکر میکنم خیلی زیاد :) البته راستش اونقدرا هم حالم بد نبود ولی خب بعضی وقتا ادم بدش نمیاد یکمی خودشو لوس کنه دیگه P: البته مشکلاتی بود و هست ولی خب... درسته که هر کس دلایلی برای ناراحتی و خوشحالی داره، و بعضی وقتا ناراحتیا خیلی اذیت میکنند ولی حقیقت اینه که معمولا دلایل شادی خیلی بیشتر از دلایل ناراحتی هستند. یک چیز هم هست: آدم نباید هیچ وقت خیلی ناراحت یا خیلی خوشحال بشه (البته برای مدت کم من این حق رو به هر کسی میدم :))، اگه زیاد ناراحت بودی بد نیست یه نگاهی به کسایی بندازی که خیلی وضعشون بدتر و ناراحتکنندهتر از خودته، و اگه زیادی خوشحال و مغرور شدی میتونی به کسایی نگاه کنی که خیلی وضعشون بهتر از خودته. خب خدا یه عالمه چیز خوب به من داده که خیلی خیلی هم به خاطرش خوشحالم و ازش ممنون، دیگه خیلی بیانصافیه که انتظار داشته باشی به تو فقط چیزای خوب بده دیگه. هر چند بعضی اتفاقا خیلی ناراحت کننده هستند ولی خب... کافیه یه مقداری وسیعتر نگاه کنی. وقتی به یه سری خطرایی که از بیخ گوشت میگذره دقت کنی، میبینی که همین که الان زنده و سالمی خودش خیلیه! شاید نداشتههایی باشه که خیلی اذیتم کنه، ولی چیزای زیادی دارم که از دست دادنشون خیلی بیشتر ناراحت کنندست...
خلاصه میگن زندگی ۱۰۰ سال اولش سخته. خب اگه ادم به خدایی و اون دنیایی عقیده داشته باشه میبینه که واقعا هم همینه. تو این چند سال آدم به فکر اون دنیاش باشه خیلی مهمتره تا فکر کردن به ناراحتیا و خوشحالیاش... حالا یکمی سختی کشیدن دیگه این حرفا رو نداره. تازه بعضی ناراحتیا شاید اگه پیش نیاد، بعدا اتفاقای خیلی ناراحت کننده تری پیش بیاد. شاید ناراحت باشی که فلان چیزو نداری، ولی ممکنه اگه اون رو داشته باشی باعث اتفاقای خیلی ناراحت کننده تری بشه
البته اینایی که گفتمو تقریبا همه میدونیم! حتی خودمم اون موقعی که اون حرفا رو مینوشتم اینا رو میدونستم، حتی قبلشم که فکر میکردم بنویسم و غصه میخوردمم میدونستم... ولی خب بعضی وقتا ادم دلش میخواد یکمی ناراحت باشه، فکر نکنم خیلی اشکالی داشته باشه که نه؟! بالاخره بعضی وقتا آدم زیادی دلش پر میشه :)
راستی حس میکنم تازگی یکمکی چاق شدم! البته حالا فعلا جا دارم تا به وزنی که میگن مناسب قدمه برسم ولی خب نگران شدم نکنه یهو زیاد بشه وزنم P: البته فکر کنم همش تقصیر این غذاهای دانشگاهه و یه مقدار کم شدن تحرکم. سعی میکنم چبران کنم!
چند روز پیش داشتم فکر میکردم شاید بد نبود کلاسهای اسکی که تو دانشگاه تبلیغ کرده بودنو میرفتم. اگه باز فرصتی شد شاید برم یه اسکی هم یاد بگیرم بدک نیست. باید جالب باشه :)
متن که زیاد میشه عذاب وجدان میگیرم! برم تا بعد اگه عمری بود :)
فعلا
۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه
تعطیلات
من به صورت غیرمنتظرهای امروز (۳شنبه!) اومدم اصفهان و تعطیلاتم توی خونه شروع شد :) قرار بود از جمعه بیام ولی خب برنامه عوض شد. امروز اکثرا خواب بودم چون دیشب اصلا تو اتوبوس خوابم نبرد.
گفتم دیشب، یاد فیلمش افتادم! اول که تبلیغات فیلمها شروع شد، یه سری فیلم جالب خارجی تبلیغ کرد و من تو دلم گفتم نامردا فیلمای خارجی تبلیغ میکنند اما آخرش یه فیلم ایرانی اونم از نوع دربه داغون میذارن. چون چند سالی بود که توی اتوبوسها فیلم خارجی ندیده بودم. آخرین فیلمی هم که توی اتوبوس دیدم فیلم استثنایی «به روح پدرم» بود! این فیلم واقعا به درد نخوره (یک فیلم بدون هیچ قصهی قابل توجه و فقط به عنوان یک فیلم خنده دار که چندان به دل آدم نمیچسبه)، حتی برای من که فکر کنم اصولا به صورت «تخصصی» از فیلم هیچی سر در نمیارم! و البته کلا هم هیچ علاقهای به این قضیه (تشخیص خوبی و بدی فیلم به صورت تخصصی) ندارم، چون به نظرم اگه یه کار واقعا هنری باشه هر کسی باید هنرش رو درک کنه؛ و تخصص فقط باید به این درد بخوره که دلایل قشنگ بودنش رو مشخص کنه (البته شاید باز دلیلش اینه که من از این چیزا سر در نمیارم).
خلاصه همینطور که داشتم تو دلم غر میزدم فیلم شروع شد. باورم نمیشد، فیلم خارجی بود! یکی از همون فیلمهایی که توی تبلیغات بود و تصمیم گرفته بودم حتما از مسعود بگیرمش: بنجامین باتن (اگه درست نوشته باشمش!). به طور کلی فیلم قشنگیه با قسمتهای لطیف احساسی... که اصلا با کلیشههای عشقولانهی خیلی از فیلمهای ایرانی قابل مقایسه نیست! البته توی فیلمهای ایرانی هم فیلمهای خوبتری پیدا میشن، هر چند من از یه سری از اونام خوشم نمیاد... سلیقست دیگه مجبور که نیستم!
خب زیاد شد! قصد داشتم یه چیز دیگه بنویسم و یه مقداری در مورد تغییرات حالم بنویسم، ولی میگذارمش برای دفعهی بعدی که فردا یا پسفردا می نویسم. ولی به طور کلی بهترم، البته شرایط فرقی نکرده ولی خودم فرقهایی کردم که میگم. تم بلاگهامم عوض کردم؛ هر چند لزوما قشنگ نیست ولی خب تنوعش بدک نیست که ؛) این بلاگر هم خیلی تم مناسب فارسی نداره، عکسهایی هم که آپلود میکنم اغلب فیلتر میشن که باعث شد تصمیم بگیرم از این به بعد عکسها رو توی همون وردپرس آپلود کنم. کلا وردپرس رو خیلی بیشتر دوست دارم و تنها دلیلم برای اومدن اینجا این بود که توی پروفایل یاهوم نوشتههای جدیدم بیاد. ولی امروز متوجه شدم که با قابلیت publicize وردپرس اون کار رو هم میشه کرد. شاید بلاگ فارسیمم انتقال دادم اونجا! کلا از نظر امکانات و راحتی وردپرس از خیلی سرویسهای دیگه بهتره.
شب بخیر!
گفتم دیشب، یاد فیلمش افتادم! اول که تبلیغات فیلمها شروع شد، یه سری فیلم جالب خارجی تبلیغ کرد و من تو دلم گفتم نامردا فیلمای خارجی تبلیغ میکنند اما آخرش یه فیلم ایرانی اونم از نوع دربه داغون میذارن. چون چند سالی بود که توی اتوبوسها فیلم خارجی ندیده بودم. آخرین فیلمی هم که توی اتوبوس دیدم فیلم استثنایی «به روح پدرم» بود! این فیلم واقعا به درد نخوره (یک فیلم بدون هیچ قصهی قابل توجه و فقط به عنوان یک فیلم خنده دار که چندان به دل آدم نمیچسبه)، حتی برای من که فکر کنم اصولا به صورت «تخصصی» از فیلم هیچی سر در نمیارم! و البته کلا هم هیچ علاقهای به این قضیه (تشخیص خوبی و بدی فیلم به صورت تخصصی) ندارم، چون به نظرم اگه یه کار واقعا هنری باشه هر کسی باید هنرش رو درک کنه؛ و تخصص فقط باید به این درد بخوره که دلایل قشنگ بودنش رو مشخص کنه (البته شاید باز دلیلش اینه که من از این چیزا سر در نمیارم).
خلاصه همینطور که داشتم تو دلم غر میزدم فیلم شروع شد. باورم نمیشد، فیلم خارجی بود! یکی از همون فیلمهایی که توی تبلیغات بود و تصمیم گرفته بودم حتما از مسعود بگیرمش: بنجامین باتن (اگه درست نوشته باشمش!). به طور کلی فیلم قشنگیه با قسمتهای لطیف احساسی... که اصلا با کلیشههای عشقولانهی خیلی از فیلمهای ایرانی قابل مقایسه نیست! البته توی فیلمهای ایرانی هم فیلمهای خوبتری پیدا میشن، هر چند من از یه سری از اونام خوشم نمیاد... سلیقست دیگه مجبور که نیستم!
خب زیاد شد! قصد داشتم یه چیز دیگه بنویسم و یه مقداری در مورد تغییرات حالم بنویسم، ولی میگذارمش برای دفعهی بعدی که فردا یا پسفردا می نویسم. ولی به طور کلی بهترم، البته شرایط فرقی نکرده ولی خودم فرقهایی کردم که میگم. تم بلاگهامم عوض کردم؛ هر چند لزوما قشنگ نیست ولی خب تنوعش بدک نیست که ؛) این بلاگر هم خیلی تم مناسب فارسی نداره، عکسهایی هم که آپلود میکنم اغلب فیلتر میشن که باعث شد تصمیم بگیرم از این به بعد عکسها رو توی همون وردپرس آپلود کنم. کلا وردپرس رو خیلی بیشتر دوست دارم و تنها دلیلم برای اومدن اینجا این بود که توی پروفایل یاهوم نوشتههای جدیدم بیاد. ولی امروز متوجه شدم که با قابلیت publicize وردپرس اون کار رو هم میشه کرد. شاید بلاگ فارسیمم انتقال دادم اونجا! کلا از نظر امکانات و راحتی وردپرس از خیلی سرویسهای دیگه بهتره.
شب بخیر!
۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سهشنبه
این روزها!
۱. هنوز اصلا حس و حال عید نگرفتم! :( البته هوای بیرون خوبه و حس خوبی به آدم دست میده، به شرطی که حواسم بهش باشه!! خرید عید و خونه تکونی و اینا؟ الان که اصلا دل و دماغش رو ندارم...
۲. یعنی میشه این ترم (ترم پیش!) هم یه جورایی تموم شه که خیلی داغون نباشه؟! تقریبا منظورم به خیر و خوشی تموم شدنه!
۳. امیدوارم فردا مثل یه بچهی خوب بشینم پای مشق و پروژه درسیم!
۴. یه چیز دیگه هم هست که به هیشکی نگفتم؛ فقط امیدوارم به خیر بگذره، یعنی امیدوارم خدا دلش نیاد که ...
۵. اگه اون بالایی به خیر نگذره فکر کنم همچین حالم خرابتر بشه!
۶. اگه به خیر بگذره، امیدوارم بعدش بتونم تصمیم درستی بگیرم. البته در هر صورت امیدوارم بتونم بعدش تصمیم درستی بگیرم!
۷. یعنی بعد ارشد چی کار باید بکنم خوبه؟! چی کار میتونم بکنم؟!! این طور که من دارم پیش میرم به نظر نمیاد ارشدی که میگیرم به دردی بخوره! شاید از اول رفتم ارشد!!
۸. کیست مرا یاری کند؟!
۹. خواستم یه پست شادتر بزنم ولی آخرش نتونستم! بعضی وقتها دیگه خیلی سخت میشه... گذاشتمش برای بعد
۱۰. چرا من اینجوری شدم؟ همش تقصیر خودمه؟ خودم باید بهترش کنم؟ دست خودمه؟ پس چرا درستش نمیکنم؟!
۱۱. چقدر بده حس کنی راه حل مشکلاتی رو میدونی ولی دلت نمیخواد اجراشون کنی!
۱۲. اینجا بلاگه یا چرک نویس؟!
۱۳. برم بخوابم!
۲. یعنی میشه این ترم (ترم پیش!) هم یه جورایی تموم شه که خیلی داغون نباشه؟! تقریبا منظورم به خیر و خوشی تموم شدنه!
۳. امیدوارم فردا مثل یه بچهی خوب بشینم پای مشق و پروژه درسیم!
۴. یه چیز دیگه هم هست که به هیشکی نگفتم؛ فقط امیدوارم به خیر بگذره، یعنی امیدوارم خدا دلش نیاد که ...
۵. اگه اون بالایی به خیر نگذره فکر کنم همچین حالم خرابتر بشه!
۶. اگه به خیر بگذره، امیدوارم بعدش بتونم تصمیم درستی بگیرم. البته در هر صورت امیدوارم بتونم بعدش تصمیم درستی بگیرم!
۷. یعنی بعد ارشد چی کار باید بکنم خوبه؟! چی کار میتونم بکنم؟!! این طور که من دارم پیش میرم به نظر نمیاد ارشدی که میگیرم به دردی بخوره! شاید از اول رفتم ارشد!!
۸. کیست مرا یاری کند؟!
۹. خواستم یه پست شادتر بزنم ولی آخرش نتونستم! بعضی وقتها دیگه خیلی سخت میشه... گذاشتمش برای بعد
۱۰. چرا من اینجوری شدم؟ همش تقصیر خودمه؟ خودم باید بهترش کنم؟ دست خودمه؟ پس چرا درستش نمیکنم؟!
۱۱. چقدر بده حس کنی راه حل مشکلاتی رو میدونی ولی دلت نمیخواد اجراشون کنی!
۱۲. اینجا بلاگه یا چرک نویس؟!
۱۳. برم بخوابم!
۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه
۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه
یاد ایامی
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس در گهی
چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود
در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بی عشق زجانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم «رهی» باشد زتنهایی خموش
نغمهها بودی مرا تا هم زبانی داشتم
رهی معیری
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس در گهی
چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود
در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بی عشق زجانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم «رهی» باشد زتنهایی خموش
نغمهها بودی مرا تا هم زبانی داشتم
رهی معیری
۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه
۱۳۸۸ بهمن ۶, سهشنبه
جک!
وای خدای من! وقتی پستی که سجاد گذاشته بود اینجا در مورد خبر اختصاص200 میلیاردریال برای افشای سرخوردگی جوانان آمریکا و جنایات اسرائیل رو دیدم اولش باورم نشد (یعنی باور کردنی نبود!) ولی بعدش... من اصولا سعی میکنم خیلی جلوی خودم رو بگیرم ولی بعضی وقتا دیگه آدم میترکه! یعنی واقعا باید مملکت این شکلی دست یه مشت آدم احمق و ... افتاده باشه که وضع ما این بشه! قحطی آدم تا این حد؟ ماشاا... هیچ کس هم که ظاهرا کاری با ایشون نداره هر دسته گلی دلشون میخوان آب میدن. امیدوارم خدا هر چه سریعتر شر امثال این اقا رو از مملکت داری کوتاه کنه.. الان دقیقا یاد کلاسهای تاریخ افتادم که به کارهای یک سری از حکمرانها میخندیم و این که چقدر احمق بودن، ولی وقتی آدم میبینه هنوز همچین ادمایی پیدا میشن دیگه تعجب نمیکنه که چطور ممکنه چنین کسایی هم باشن! حس میکنم در آینده بدجوری به بیکفایتی مسئولین فعلی میخندن. البته میگن هرمردمی اون چیزی سرشون میاد که حقشونه. ظاهرا حق ما همینه؟!!؟ ....
بگذریم! دیدن این لینک که البته اینم سجاد توی همون فوروم گذاشته بدک نیست! البته به شرطی که فارسی بخونیدش، و من اصلا قصد خاصی ندارم. فقط یه مقدار بانمکه :)
امروز عصر هم سیوسه پل یه عکس خوشگل گرفتم (بارونم داشت میومد!) (البته امیدوارم خوب افتاده باشه چون همین طوری در حال حرکت گرفتم) که الان توی گوشیمه و حال ندارم بیارم رو کامپیوتر! بعدا میذارمش :)
بگذریم! دیدن این لینک که البته اینم سجاد توی همون فوروم گذاشته بدک نیست! البته به شرطی که فارسی بخونیدش، و من اصلا قصد خاصی ندارم. فقط یه مقدار بانمکه :)
امروز عصر هم سیوسه پل یه عکس خوشگل گرفتم (بارونم داشت میومد!) (البته امیدوارم خوب افتاده باشه چون همین طوری در حال حرکت گرفتم) که الان توی گوشیمه و حال ندارم بیارم رو کامپیوتر! بعدا میذارمش :)
۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه
۲ مسئلهی کوچیک!
فکر میکنین توی همهی دنیا فقط توی کشورهایی مثل اینجاست که محدودیت بیان وجود داره؟!! به نظر میاد که اینطوری نیست؛ شایدم دارن کشورداری رو یاد میگیرن (احتمالا یه تماسی گرفتن و از اینجا پرسیدن چطوری اینترنت مدیریت کنن بهتره ؛) )، در هر صورت میتونید یه سری به اینجا بزنید:
http://www.groklaw.net/article.php?story=2010011422570951
(به طور خلاصه یه نامه از بیل گیتس هست که میگه یه راهی پیدا کنید یه کاری بکنیم که لینوکس نتونه درست با ACPI کار کنه!)
البته یه نکته هست اون هم این که من در مورد موثق بودن هیچ کدوم از لینکهای بالا تحقیقاتی نکردم! اگه تحقیقی کردین و به نتیجهای رسیدین به منم بگین :)
Obama Appointee Sunstein Favors Infiltrating Online Groups
حالا توی یه مسئلهی کاملا بیربط یه سری میزنیم به سیاستهای رقابتی مایکروسافت در مقابل لینوکس (اون هم زمانی که لینوکس خیلی کمتر از الان به چشم میومده):http://www.groklaw.net/article.php?story=2010011422570951
(به طور خلاصه یه نامه از بیل گیتس هست که میگه یه راهی پیدا کنید یه کاری بکنیم که لینوکس نتونه درست با ACPI کار کنه!)
البته یه نکته هست اون هم این که من در مورد موثق بودن هیچ کدوم از لینکهای بالا تحقیقاتی نکردم! اگه تحقیقی کردین و به نتیجهای رسیدین به منم بگین :)
اشتراک در:
پستها (Atom)